کد خبر: ۱۲۱۶۰
۰۵ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
داستان مسعود غریب، از ویلچرنشینی تا قهرمانی

داستان مسعود غریب، از ویلچرنشینی تا قهرمانی

مسعود غریب با دیدن موفقیت نسرین شاهی پس از کسب سهمیه المپیک پاریس، در مسیر قهرمانی رشته تیراندازی قرار گرفت. خودش می‌گوید: با خودم گفتم شاید من هم بتوانم! تست دادم و چون بدنم ورزیده بود، گفتند بهتر است در رشته تیراندازی با تفنگ کار کنم.

هشت‌سال از زمانی که بر‌اثر یک حادثه به او گفتند دیگر آدم سابق نیست و قطع نخاع شده است، می‌گذشت. در این مدت، او زندگی را سه‌طلاقه کرده بود! در تمام این سال‌ها هر نسخه‌ای پزشکان می‌دادند تا شاید کمی قدرت حسی پاهایش برگردد، انجام داده بود، اما همچنان شب و روزش بیشتر روی تخت و صندلی چرخ‌دار خلاصه شده بود تا دو سال پیش که با شنیدن خبر موفقیت نسرین شاهی (یکی از قهرمانان تیراندازی بانوان)، نور امید به زندگی‌اش تابید و برای نجات خودش از حصار معلولیت دست به کار شد.

در کمتر از دو سال، دو مدال کشوری و یک استانی به دست آورد که از انگیزه‌های قوی‌اش حکایت دارد و حالا برای رسیدن به مسابقات پاراآسیایی ژاپن تلاش می‌کند.

این هفته قرار است پای صحبت‌های جوانی از محله رضائیه بنشینیم که یک اتفاق غیرمنتظره، ورق سرنوشتش را برای همیشه برگرداند؛ گویی یک‌بار دیگر متولد شد؛ «مسعود غریب هستم؛ متولد‌۷۱؛ دهمین فرزند و ته‌تغاری خانواده!»

 

زنده شدن امید با موفقیت خانم شاهی

‌تولد دوم مسعود دقیقا زمانی اتفاق افتاد که در گروه تلگرامی «نخاعی‌های استان خراسان» عضو شده بود و یک روز که با بی‌حوصلگی، مطالب گروه را نگاه می‌کرد، تصویر یکی از اعضای گروه را دید که موفقیت‌هایش را به اشتراک گذاشته بودند. او بانوی جوانی بود که با وجود معلولیت از جنگیدن برای زندگی و اثبات توانمندی‌هایش دست نکشیده بود.

نسرین شاهی پس‌از قهرمانی جهان در رشته تپانچه، سهمیه پاراالمپیک پاریس را به دست آورده بود و در آن گروه تلگرامی، از افتخاری که خیلی زود به نامش ثبت شده بود، قدردانی کرده بودند.

 

خیز قهرمانی مسعود غریب بعد از ۸سال خانه‌نشینی

 

با خودم گفتم شاید من هم بتوانم!

خانم شاهی را در دورهمی نخاعی‌ها در پارک ملت دیده بود. او هم براثر حادثه آسیب‌دیده بود، اما قطع نخاع نه‌تنها زمین‌گیرش نکرد، بلکه در شرایط جدید زندگی، سکویی ساخت که از بلندای آن، خودش را به سمت آرزوهایش پرتاب کند. همین امید و روحیه جنگندگی‌اش، او را زودتر از تصوراتش به اهدافش نزدیک کرده بود.

مسعود می‌گوید: با خودم گفتم شاید من هم بتوانم! استادِ خانم شاهی را در مجموعه توان‌یابان ۱۵‌خرداد پیدا کردم. تست دادم و، چون بدنم ورزیده بود، گفتند بهتر است در رشته تیراندازی با تفنگ کار کنم.

 

سوم مسابقات کشوری با ۱۰ ماه تلاش

مسعود از همان روز، تمرینات را زیر‌نظر استاد مصطفی خادم شروع کرد. ۱۰‌ماه بعد، راهی مسابقات کشوری‌۱۴۰۲ شد. این اولین تجربه رقابتی او در میدان مبارزه بود که در پایتخت برگزار می‌شد؛ «در این مسابقات در‌حالی سوم شدم که حریفم از اصفهان، رحیم حق‌شناس، ورزشکار جانباز باتجربه‌ای بود. نفر اول هم طا‌ها ترقی بود از مازندران که شش دوره قهرمانی کشور را در کارنامه ورزشی خود داشت.»

با خودم گفتم شاید من هم بتوانم! استادِ خانم شاهی را پیدا کردم. تست که دادم گفتند بهتر است در رشته تیراندازی با تفنگ کار کنم

مسعود با این نتیجه، پرقدرت‌تر از قبل وارد گود دور جدید تمرینات شد. او هر‌بار انگیزه‌هایش را مرور می‌کرد تا سختی‌های مسیر سد راهش نشوند. این‌بار در مسابقات لیگ استانی حاضر و باز هم سوم شد و با دست پر میدان رقابت را ترک کرد.

 

دعوت به اردوی تیم ملی

سومین تجربه این جوان پرانگیزه در مسابقات کشوری اسفند۱۴۰۳ رقم خورد. رقیبش همان قهرمان چند دوره مسابقات کشوری، طا‌ها ترقی بود. مسعود، اما در دومین حضورش در این مسابقات (کلاس R۱ تفنگ) یک پله صعود کرد و بعد از ترقی، مقام دومی رقابت‌ها را به نام خودش ثبت کرد.

‌۲۱‌فروردین امسال بود که مسعود پس‌از ۲۲‌ماه تلاش بی‌وقفه به اردوی تیم ملی در تهران دعوت شد. می‌گوید: مسابقات جهانی‌۲۰۲۵ العین امارات که قرار است پاییز امسال برگزار شود، برایم بسیار مهم است؛ زیرا از مسیر این رقابت‌ها، فرصت حضور در مسابقات‌۲۰۲۶ پاراآسیایی توکیوی ژاپن فراهم می‌شود. البته از نگاه مربیان و فدراسیون، نتایج رکورد‌هایی که در جریان تمرینات اردوی تیم ملی ثبت می‌شود، در انتخاب ورزشکار اهمیت دارد.

 

قصه معلولیت

«سال‌۹۱ تازه نامزد کرده بودم. همسرم در دانشگاه شهرک رضویه تحصیل می‌کرد و در طول هفته در خوابگاه همان‌جا می‌ماند. چهارشنبه هر هفته برای آوردنش به مشهد به آنجا می‌رفتم. روز حادثه در مسیر برگشت، نزدیک ورودی مشهد که رسیدیم، خواستم سرعتم را کم کنم که ناگهان ترمز موتور قفل کرد و زمین خوردم و کمرم به گاردریل‌های کنار جاده برخورد کرد.»

این اتفاق ۲۳‌اسفند‌۹۱ برای مسعود رخ داد. در بیمارستان امدادی، پزشکان تشخیص له‌شدن دو مهره کمر را دادند؛ برای یک مهره، پروتز گذاشتند و مهره دیگر را پیوند استخوانی کردند.

او با وجود دو عمل جراحی سنگین تا هفده‌روز بعد هنوز نمی‌دانست چه بلایی سرش آمده و ورق زندگی‌اش برگشته است؛ «یکی از همان روزها، غذا را که خوردم، برادرم با چنگالی که داخل ظرف بود، روی کف پاهایم کشید. دردم آمد. با تشر گفتم چرا اذیت می‌کنی؟ با تعجب پرسید: «واقعا متوجه شدی؟!». گفتم: بله. چون مسکن زده بودند، گیج بودم و حس خواب داشتم.

در همین لحظه، برادرم به اتاق پزشک معالجم رفته و از سرنوشت من پرس‌وجو کرده بود که او در پاسخ گفته بود: «برادرتان دچار نوددرصد له‌شدگی نخاع شده است و احتمال قطع‌شدنش هم هست؛ عمل‌هایی هم که کردیم تنها به این دلیل بوده که دست‌کم امکان نشستن داشته باشد.»

برادرم به دکتر گفته بود که من فشار چنگال را روی پاهایم حس کرده‌ام.

 

خیز قهرمانی مسعود غریب بعد از ۸سال خانه‌نشینی

 

جراحی سوم روی نخاع

‌با این گزارش، دکتر بدون معطلی بالای سرش می‌آید. پتو را از روی پاهایش کنار وضربه آهسته‌ای می‌زند که با واکنش مسعود مواجه می‌شود. همان‌جا دکتر به پرستار‌ها می‌گوید: «آماده‌اش کنید، فردا ۶ صبح دوباره اتاق عمل!»

‌این‌بار له‌شدگی نخاع مسعود، هدف جراحی بود، به این امید که وضعیت حرکتی‌اش بهتر از قبل شود تا اینکه ۱۹‌فروردین ۹۲ از بیمارستان امدادی ترخیص شد.

مسعود اولین تکان‌خوردن پاهایش را چهارماه بعد در پی فیزیوتراپی‌های مستمر در خانه تجربه کرد. با‌این‌حال یک‌سال طول کشید تا با بستن بریس و جلسات کاردرمانی بتواند با گرفتن واکر چند‌قدمی راه برود.

 

حمایت کردن خانواده‌

وسط همه نگرانی‌ها و چالش‌هایی که مسعود برای بازگشت به زندگی عادی داشت، همسرش از همراهی او در چنین شرایطی امتناع کرد. این اتفاق روحیه مسعود را تا مدتی تضعیف کرد، اما بعد از چند ماه به خودش آمد. خانواده‌اش اما از همان روز اول همه‌جوره کمک‌حالش بودند.

می‌گوید: ما شش برادر و چهارخواهر هستیم که تک‌تکشان برای احیای من سنگ‌تمام گذاشتند. گرفتار زخم بستر عمیقی شده بودم که اگر به‌موقع رسیدگی نمی‌شد، عفونت به خونم می‌زد. همه این سال‌ها هر‌کدامشان کاری کردند که «امید» در زندگی‌ام جاری شود.

یک‌سال طول کشید تا با بستن بریس و جلسات کاردرمانی بتواند با گرفتن واکر چند‌قدمی راه برود

نزدیک به سی‌دقیقه از گفت‌وگوی من و مسعود غریب می‌گذرد و درباره موضوعات مختلف گپ زده‌ایم، اما هنوز هم حلقه مفقوده‌ای وجود دارد که انگار مسعود آگاهانه دوست دارد از کنارش عبور کند.‌

می‌پرسم: با رفتن همسرت راحت کنار آمدی؟ سکوت می‌کند و به این پاسخ بسنده می‌کند که «اگر من جای او بودم، این کار را نمی‌کردم؛ به‌ویژه این‌که این حادثه هنگام آوردن او به خانه‌شان برایم رخ داد.»

 

هدفم تنها قهرمانی جهان

مسعود این روز‌ها حالش از هر زمان دیگری بهتر است. او هر سختی‌ای را به جان خریده است تا خودش را به قله افتخارآفرینی برساند. هدفش بی‌برو‌برگرد قهرمانی جهان است و برای رسیدن به این جایگاه با همه توان می‌جنگد. کسب دو قهرمانی کشوری و یک استانی و دعوت به اردوی تیم ملی، مُهر تأیید بر این ادعا می‌زند.

او خطاب به آنها که با یک حادثه، شرایط زندگی‌شان زیر‌و‌رو شده است، می‌گوید: زیر بار معلولیت نروید. اگر دری به روی شما بسته شده است، حتما درِ دیگری برایتان باز می‌شود؛ اگر غیر از این هم بود، باید خودتان در‌ها را یکی‌یکی باز کنید و اجازه ندهید شرایط جدید زندگی محدودتان کند.

مسعود از پشتکارش تعریف می‌کند که از سیزده‌سالگی وارد فضای کسب‌و‌کار شده و کار می‌کرده است. می‌گوید: دقیقا همان سال که براثر حادثه دچار معلولیت شدم، در اوج درآمدزایی بودم، اما حالا سال‌هاست که همه هزینه‌هایم بر دوش خانواده است. قیمت تفنگی که با آن تمرین و با همان در مسابقات شرکت می‌کنیم، ۵۵۰‌میلیون‌تومان و دو سال کارکرده‌اش حدود ۳۵۰‌میلیون‌تومان است.

این وسط، تفنگی که مسعود در این مدت با آن تمرین کرده و مسابقه داده، بیست‌و‌چهارساله است!

مسعود هر روز ناگزیر است برای تمرین، مسیر خانه پدری در چمن‌۸۰ را به‌سمت چهارراه صیاد شیرازی طی کند. دوری راه برای توان‌یابانی که وسیله شخصی ندارند، هم آزاردهنده است و هم هزینه ایاب‌وذهابشان را بیشتر می‌کند.

 

خیز قهرمانی مسعود غریب بعد از ۸سال خانه‌نشینی

مقام دومی مسابقات کشوری - تهران

 

تلاش برای رکوردی بهتر

این ورزش نیازمند تمرکز بسیار زیاد است. کوچک‌ترین صدایی می‌تواند رکورد را جابه‌جا کند و نتیجه را به ضرر ورزشکار تغییر دهد. رکوردی که برای این رشته ثبت شده، ۶۴۹ است؛ یعنی هر شصت‌تیری که شلیک می‌شود، به نقطه دهم نشانه برخورد کند. این درحالی است که همین نقطه دهم هم ۱۰ قسمت دارد که ریزبه‌ریز در رکوردگیری محاسبه می‌شود. در چنین شرایطی، رکورد فعلی مسعود غریب، ۶۱۰ ثبت شده که خودش امیدوار است با تمرینات مستمر اردو‌های تیم ملی، دست‌کم به ۶۲۰ تا ۶۲۵ برسد.

 

کپسول گاز که خالی می‌شد، یک هفته، ۱۰‌روز طول می‌کشید تا پُر شود و تیرانداز باید با تصویرسازی تمرین می‌کرد

سلاح استاندارد، مهم‌ترین چالش تیراندازان

غریب درباره مناسب‌سازی می‌گوید: خدا را شکر نسبت‌به گذشته، وضعیت بهتر شده است، اما هنوز جای کار زیادی دارد. سالن تمرین ما در مجموعه ۱۵‌خرداد با آمدن آقای آخوندی و خانم نیره عاکف در دو سال اخیر تغییرات خوبی داشته است. پیش از این، با شرایط ده‌پانزده‌سال پیش تمرین می‌کردیم، اما اکنون سالن تجهیز شده است و خط‌های الکترونیک آورده‌اند که حقیقتا در رشد تیرانداز نقش مهمی دارد.

اسلحه‌ها را باید با گاز شارژ کرد تا شلیک ممکن باشد. در گذشته، یک کپسول گاز که خالی می‌شد، یک هفته، ۱۰‌روز طول می‌کشید تا پُر شود و تیرانداز باید با تصویرسازی تمرین می‌کرد، اما در شرایط جدید مدیریتی اتفاقات خوبی افتاد. تنها مسئله پیش‌رو، سن بالای سلاح مورد‌استفاده ورزشکاران است که رایزنی‌ها ادامه دارد تا با توجه‌به هزینه زیاد جایگزینی، این بخش مهم هم تجهیز شود. نکته مهم این است که کپسول‌های گاز تاریخ انقضا دارند و اگر هر پنج‌سال یک‌بار تعویض نشوند، خطر انفجار قوت می‌گیرد.‌

مسعود می‌گوید: در اردوی اول تیم ملی در تهران، خواستم سلاحم را با گاز پر کنم. کپسول گازی که باز کرده بودم، از دستم افتاد و مشکل پیدا کرد. اگر فدرسیوان سلاح اضافه نداشت که برای تمرین در‌اختیارم قرار دهد، چاره‌ای جز بازگشت به مشهد نداشتم.

 

* این گزارش دوشنبه ۵ خردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۴ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44